رعايت حقوق خدمتكار
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
مَا زَالَ جَبرَئِيلُ يُوصِينِى بِالمَمَالِيكِ حَتّى ظَنَنْتُ أنَّه سَيَجْعَلُ لَهُم وَقْتاً إذا بَلَغُوا ذَلِكَ الوَقتَ أُعتِقُوا «1»
پيوسته جبرئيل مرا به غلامان و كنيزان و خدمتكاران و زيردستان سفارش مىكرد تا جايى كه گمان كردم براى آنان وقت معينى قرار مىدهد كه چون آن وقت برسد آزاد مىشوند.
ابوذر رحمه الله مىگويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مىفرمود:
أطعِمُوهُم مِمّا تَأكُلُونَ وألبِسُوهُم مِمّا تَلبِسُون «2»
به خدمتكاران و زيردستان از آنچه خود مىخوريد بخورانيد و از آنچه خود مىپوشيد بپوشانيد.
امام باقر عليه السلام فرمود:
أربعٌ مَن كُنَّ فِيهِ بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيتاً فِى الجَنَّةِ: مَن آوَى اليَتِيمِ، وَرَحِمَ الضَّعيفِ، وَأشفَقَ عَلَى وَالِدَيهِ، وَرَفَقَ بِمَملُوكِهِ «3»
چهار خصلت است در هركس باشد خدا براى او خانهاى در بهشت بنا مىكند: پناه دادن به يتيم، و رحمت آوردن به ناتوان، و مهربانى به پدر و مادر، و مداراى با مملوك و خدمتكار.
ابوذر رحمه الله مىگويد: از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مىفرمود:
إخوَانُكُم جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحتَ أيديكُم، فَمَن كَانَ أخُوهُ تَحتَ يَدهِ فَلْيُطْعِمْهُ مِمَّا يَأكُلُ، وَلْيَكْسُهُ مِمّا يَلْبِسُ، وَلَا يُكَلِّفْهُ مَا يَغْلِبُهُ، فإن كَلَّفَهُ ما يَغْلِبُهُ فَليَعنِهُ «4»
غلامان و مماليك و خدمتكاران برادران دينى شما هستند كه خدا آنان را زيردست شما قرار داده است، پس كسى كه برادر دينىاش زيردست اوست بايد از آنچه خود مىخورد به او بخوراند و از آنچه خود مىپوشد به او بپوشاند، و او را به آنچه او را به زحمت مىاندازد تكليف نكند و اگر تكليف كرد لازم است به او كمك دهد.
حكايتى شگفت از حضرت سجاد عليه السلام
ابوبصير از حضرت باقر عليه السلام روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: پدرم غلامى داشت كه او را دنبال كارى فرستاد و او نسبت به انجام آن كار تأخير كرد، حضرت با تازيانه يك ضربه به او زد، غلام گريست و گفت: خدا را اى على بن الحسين عليه السلام، مرا دنبال كارى مىفرستى و سپس تازيانهام مىزنى؟! امام باقر عليه السلام فرمود: پدرم گريست و به من گفت: به حرم رسول خدا برو و دو ركعت نماز بخوان، آن گاه بگو: خدايا على بن الحسين را از خطايش در قيامت بيامرز، سپس به غلام فرمود: برو تو در راه خدا آزادى. ابوبصير مىگويد به حضرت باقر عليه السلام گفتم: فدايت شوم، آزادى كفارهى يك ضربت تازيانه است؛ ولى امام سكوت كرد «5».
على و بازار پيراهن فروشان
اميرالمؤمنين عليه السلام به بازار پيراهن فروشان آمد و دو پيراهن يكى را به ارزش سه درهم و ديگرى را به ارزش دو درهم خريد و فرمود: قنبر اين پيراهن سه درهمى را بگير و بپوش. او گفت: شما كه منبر مىرويد و براى مردم سخنرانى مىكنيد به اين پيراهن باارزشتر سزاوارتريد. فرمود: تو جوانى و داراى هيجان جوانى هستى، من از پروردگارم حيا مىكنم به تو برترى جويم، از رسول خدا شنيدم كه مىفرمود: خدمتكاران را از آنچه خود مىپوشيد بپوشانيد و از آنچه خود مىخوريد بخورانيد «6».
پی نوشت ها:
(1)- امالى صدوق: 427، المجلس السادس والستون، حديث 1؛ بحار الانوار: 71/ 139، باب 4، حديث 1.
(2)- مشكاة الانوار: 178، الفصل الثانى و العشرون؛ بحار الانوار: 71/ 140، باب 4، حديث 5.
(3)- ثواب الاعمال: 133؛ بحار الانوار: 71/ 140، باب 4، حديث 6.
(4)- مجموعه ورام: 1/ 57، باب العتاب؛ بحار الانوار: 71/ 141، باب 4، حديث 11.
(5)- الزهد: 43، باب 7، حديث 116؛ بحار الانوار: 71/ 142، باب 4، حديث 12.
(6)- بحار الانوار: 71/ 143، باب 4، حديث 19.
مطالب فوق برگرفته شده از کتاب: زيبائى هاى اخلاق - استاد حسین انصاریان