معرفت و شناخت كامل شخصيت والاي اميرالمؤمنين علي(ع) و جايگاه او در جهان هستي در حد بشر نيست؛ چه رسول اكرم(ص) خطاب به مولا ميفرمايد: «يا علي لا يعرفك الاّّّ الله و انا؛ اي علي! تو را هيچ كس نشناخت جز خدا و من.» در ابتداي خلقت، معمار آفرينش، زمين و خورشيد و ماه و بر و بحر اعلام كرد كه آفرينش شما، آفرينش همه چيز، به طفيل محبت پنج نور مقدس است.
آفرينش بر محبت اينان رقم خورد و عرصه هستي به حب ولايت آنان از عدم شكل گرفت. اگر علي(ع) نبود، آفرينش به تكوينش نميارزيد. نور وجود علي(ع)، مصباح پايگاه آفرينش شد و هستي اول با وجود او شكل گرفت. هدف نامه وجود را نيز به وجود او پيوند زدند.
* محبت علي(ع) عامل رسيدن به كمال
در دواير مختلف هستي، هر شعاعي به دور محوري ميچرخد و هر پديدهاي حول قطب وجودي كه وابسته به اوست، دور ميزند. امام معصوم محور هستي، قطب عالم وجود، تكيهگاه آفرينش، واسطه فيض الهي به جهان هستي و نگهدارنده كائنات باذنالله است. در اين راستا، محبت و ولايت علي(ع) مربي همه موجودات، هدايتگر آنان به سوي كمال و سبب دوام و قوام تمامي پديدهها از جماد تا انسان است. پيامبر خدا(ص) در اين رابطه بيان زيبايي دارد: «حبًٌ عليٍٍٍّ حسنه لا تضرمعها سيئهًٌ؛ محبت علي(ع) حسنهاي است كه با وجود آن هيچ گناهي به انسان صدمه نميرساند.» بر اين معنا اگر محبت علي(ع) كه نمونه كامل انسانيت و طاعت و عبوديت و اخلاق است از روي صدق و راستي باشد، مانع ارتكاب گناه ميشود. مانند واكسني كه مصونيت ايجاد ميكند و نميگذارد بيماري در شخص واكسينه شده راه يابد. محبت پيشوايي مانند علي(ع) كه نمونه تقوا و پرهيزكاري است، آدمي را شيفته رفتار علي(ع) ميكند. فكر گناه را از سر او به در ميبرد، البته به شرطي كه محبتش صادقانه باشد. كسي كه علي(ع) را بشناسد، تقواي او را بشناسد، سوزوگداز عارفانه او را، نالههاي نيمهشبهايش را و سادهزيستي و كار و تلاش همهجانبهاش را بداند، محال است به خلاف فرمان او كه هميشه امر به تقوا و درستي ميكرد، عمل كند. يعني هر محبي به خواسته محبوبش احترام ميگذارد و فرمان او را گرامي ميدارد. فرمانبرداري از محبوب لازمه محبت صادق است. پس محب واقعي علي(ع)، واله و حيران علي و عاشق و جانباز علي، رهرو راستين علي(ع) است.
* سادهزيستى در كمال توانايى
امام على(ع) در سادهزيستى يك الگوى كامل بود، كار مىكرد و زندگى را با كار روزانه ميچرخاند، مشك آب درماندگان راه را بر دوش مىكشيد. درخت مىكاشت، با دلوِ آب، باغ ديگران را آبيارى مىكرد و مُزد مىگرفت. هيزم جمع مىكرد و در بازگشت به منزل، پُشته هيزم را بر دوش مىكشيد، تا با آن تنور را براى پختن نان آماده كنند. در كار خانه كمك مىكرد. خانه را جارو مىزد، هركس به حضرت اميرالمومنين على(ع) نزديك مىشد، مىفهميد كه دور از هرگونه خود بزرگبينى، چون ديگر اقشار جامعه، بلكه همچون محرومان زندگى مىكند.
* شخصيت علمي، فرهنگي على(ع)
«سلوني قبل أن تفقدوني» صداي درخواست علي(ع) كه با تضرع، از مردم ميخواست تا از علم و معرفتش سرمست شوند، در ميان همهمه حاضران گم شد! پنهان شد! و پس از آن با سؤال بيربط و بيمحتواي شخص كوتهفكري از دست رفت! تمام شد! فقط اثري از آن در كتب تاريخي بهجاي ماند، تا در سالهايي دور و در روزگاري ديگر، دانشمند سني مذهبي چون «ابنابيالحديد» بگويد: «اين ادعايي است كه در طول تاريخ فقط شخصيتي مثل علي (ع) كرده است و ميتواند بكند.»
همانا اين سيدِ انسانهاي متكامل و رشد يافته است كه ضمن رعايت اصل اعتدال و پرهيز از هرگونه افراط و تفريط در گرايش به يكي از اين جنبهها، همه ابعاد وجودي خود را در حد اعلاي خود ميپرورد. به گواهي تاريخ، علي(ع) در رشتههاي گوناگون از علوم عقلي و نقلي، طبيعي و ماوراءالطبيعه، رياضيات و اخلاقيات و اقسام فنون و حرفههاي ديگر تخصص داشت، كه برخي از آنها را برميشماريم:
جدا از تخصصهايي كه در رشتههاي پيشين ذكر شد، اميرالمؤمنين را ميتوان يكي از بزرگترين نويسندگان و خطباي تاريخ ادبيات عرب نام برد. به شهادت تمام ادبا و عقلاي تاريخ، نهجالبلاغه اثري است از قرآن ـ كلام الهي ـ فروتر و از كلام بشر، فراتر! ايشان اولين نويسنده در تاريخ اسلام هستند و پس از ايشان است كه سلمان فارسي، ابوذر غفاري، اصبغبننباته و عبداللهابنابي رافع نيز به تأليف كتب اسلامي پرداختند. حضرت علي(ع) دوازده كتاب تأليف کرد كه موضوع آنها: علوم قرآني، پيشگويي حوادث عالم، احاديث پيامبر اسلام(ص)، واجبات دين، ابواب فقه، علوم سياسي ـ اجتماعي، مباحث مديريتي، وصيتنامه به محمدحنفيه و ديوان شعر است. بيشتر آنها هم اكنون از جمله ميراث امامت محسوب شده و نزد حضرت صاحبالزمان(عج) موجود است. البته بايد توجه داشت همه علومي كه پيش از اين ذكرشد، مواردي بودند كه زمينه و موقعيت اجتماعي آن روز اجازه بروز اين علوم را به مولاي متقيان ميداد، چه بسا اگر ذهن و معرفت مردم و ظرف علمي جامعه، ظرفيت و يا زمينه بروز بيش از اين را داشت مواردي بيش از آنچه ذكر شد از سيره اميرالمؤمنين به ظهور ميرسيد و يا اينكه چه بسا علوم ديگري هم به دست بشر ميرسيد كه به دليل همين نبودن ظرفيتها از دسترس بشريت به دور مانده و در سينه پرنورشان به امانت مانده است تا رسيدن زمان آن، انشاءالله! چراكه امام، مخزن علم الهي است و تمام اسرار و رموز هستي در نزد ايشان موجود است، ولي چون تسليم محض خداست هرگاه خداوند بخواهد از آن علم استفاده خواهد كرد.
* ويژگي محبان على(ع) از زبان پيامبر اکرم(ص)
دوستداران تو در آسمان هفتم و زمين هفتم و در ميان آن دو، شناخته شدهاند. آنان، ديندار، باتقوا، متين و داراي روشي نيکو هستند که براي خداوند، فروتني ميکنند. ديدگانشان فرو افتاده است، قلبهايشان به ياد خداي عزّوجل ميتپد، حقِّ دوستيِ (ولايتِ) تو را بجا ميآورند، زبانهايشان به بيان برتريهاي تو گوياست و چشمانشان براي محبّت تو و پيشوايان از ميان فرزندانت اشکريزنده است.
* شهادت حضرت علي(ع)
تعدادي از خوارج تصميم به قتل حضرت علي(ع)، معاويه و عمروعاص به صورت همزمان گرفتند تا به عقيده خود، اسلام را از دست اين سه تن که مسئول جنگهاي داخلي بودند، خلاص کنند که تنها موفق شدند حضرت علي(ع) را به شهادت برسانند و معاويه و عمروعاص جان سالم به در بردند. در منابع، روز ضربت خوردن حضرت علي(ع) 17و 19و 21ماه رمضان گزارش شده است. اما شيخ مفيد روز 19را صحيحتر ميداند. روز شهادت حضرت علي(ع) هم در منابع 21رمضان گزارش شده و مدت تحمل ضربت تا شهادت را دو يا سه روز دانستهاند. حضرت علي(ع) در هنگامي که مشغول خواندن نماز صبح در مسجد کوفه بود و به روايتي ديگر، در کنار در مسجد، توسط عبدالرحمنبنملجم و با يک شمشير مسموم از ناحيه سر ضربت خورد. عبدالرحمن اين عمل را به قصد انتقامگيري از وي در قبال کشتگان نهروان، انجام داد. دو روز بعد در 21رمضان سال 40هجري مصادف با 27ژانويه 661ميلادي، حضرت علي(ع) در سن 62يا 63سالگي درگذشت.
* اطلاع حضرت علي(ع) از سرنوشت خود
حضرت علي(ع) از مدتها پيش ميدانست که شهيد ميشود، حال يا حضرت محمد(ص) به وي گفته بود يا خودش اين مطلب را حس کرده بود. روايات زيادي وجود دارد که در آن حضرت محمد(ص) يا حضرت علي(ع) خبر ميدهند که ريش حضرت علي(ع) از خون فرق سرش رنگين ميشود.
* نحوه مجازات ابنملجم
حضرت علي(ع) در اجراي احکام شرعي اسلام سختگير بود و در مورد قصاص قاتلش نيز منابع در آمده است که وي گفت دقيقاً يک ضربت به ابنملجم وارد شود. اما در برخي منابع اينگونه بيان نشده است. برخي منابع مينويسند حضرت علي(ع) فرمان داد صبر شود تا اثر ضربت بر وي معلوم شود، اگر زنده ماند خود در مورد وي تصميم ميگيرد. برخي روايات حاکي از آنند که حضرت علي(ع) به حسن و هاشميان توصيه کرد که به بهانه خونخواهي از وي، خون مسلمانان را نريزند و قاتلش بايد دقيقاً به همان صورتي که حضرت علي(ع) کشته شد، کشته شود.
* درسي زيبا از امير دلها
روزى على(ع) كنيزى را ديد كه محزون و گريان است، چون از علتش پرسيد، جواب داد: صاحبم مرا براى خريد گوشت مأمور ساخت و چون گوشت را خريدم، مورد پسند وى واقع نشد، لذا آن را برگرداندم، دوباره قصاب گوشت را عوض كرد و گفت: چنانچه بار ديگر بياورى عوض نمىكنم، ولى صاحبم اين گوشت را نيز نپسنديد، نمىدانم چه كار كنم ؟ حضرت فرمودند: من حاضرم تو را به پيش صاحبت ببرم و از او تقاضا كنم كه آزارت ندهد و يا از قصاب بخواهم گوشت را براى بار دوم عوض كند، كدام را انتخاب مىكنى؟ به درخواست كنيز آن حضرت به مغازه قصابى وارد شد و از قصاب خواست كه گوشت را عوض كند و يا معامله را اقاله نمايد (جنس را پس بگيرد) قصاب اميرالمومنين على(ع) را نمىشناخت و لذا مشتى بر سينه آن حضرت زد و گفت: برو بيرون به شما مربوط نيست! على(ع) با آن همه توان و شجاعت و قدرتى كه داشت، مشت قصاب را تحمل كرد و چيزى به او نگفت! و كنيز را به خانهاش برگرداند و به ارباب سفارش كرد كه وى را آزار ندهد. چون صاحب كنيز، مولاى متقيان را شناخت، كنيز را به شكرانه تشريف آوردن آن حضرت آزاد ساخت. ولى از سوى ديگر چون مردم، آن حضرت را هنگام وارد شدن به مغازه قصابى ديده بودند، لذا به سراغش آمدند و گفتند: اميرالمومنين چه شد و كجا رفت؟ قصاب كه مردى غريب و از عاشقان مولا بود و اساساً براى ديدار آن حضرت به كوفه آمده بود، ولى على(ع) هنگام ورود وى به كوفه، در مسافرت به سر مىبرد، جواب داد: من كجا و على كجا؟ من كه مدتها است كه در انتظار على هستم. گفتند: همان عربى كه با كنيز گريان وارد مغازهات شد، على(عليهالسلام) بود! قصاب كه متوجه شد به چه بزرگوارى جسارت كرده است، گرفتار غم و اندوه شديدى شد. امام على(عليهالسلام) نه تنها در اخلاق و برخورد نمونه بود و اسلام در وجود پاکش تجسم يافته بود، بلكه به هر موضوعى در وجود او بنگريم، وى همانند رسول خدا(ص) اسوه و الگو بود، در عدالت، ايثار، اخلاص، مسئوليت، جوانمرد و سيماى واقعى قرآن و اسلام بود و لذا جاذبه داشت و دوست و دشمن در برابر وى خاضع بودند.
* سخن پاياني
بياييد کمي با خود رو راست باشيم و باشيد که انشاءالله از پيروان واقعي مکتب مولا علي و از محبان واقعي ايشان باشيم و موجبات رضايت حضرت را فراهم سازيم.